خاطره ای از برادرم روح الله در مورد داداش حجت
برادری دارم به اسم روح الله که همزمان با حجت وارد مجموعه خادم الشهدا شده بود و از جمله دوستان نزدیکحجت بود، خیلی باید منتش را بکشیم تا از شهید برایمان تعریف کند، برای همین من هم به این راحتی ها خاطراتو هرجایی نمیگم.
- راجع به حجت میگفت: او آدمی بسیار شوخ طبع بود و کافی بود که او و یکی دو نفر از خادمهای شوخ دیگر با هم یک جا باشند تا دیگر کیف همه کوک بشود و ساعت ها در قلوب مومنین سرورها ادخال بشود، میگفت یک بار وسط فوتبال دیدم هی صدا می آید: روح الله! روح الله! و هی کسی مرا صدا میکرد هر چه میگشتم نمیفهمیدم کی مرا صدا میکند، کم کم داشت باورم میشد که توهم زده ام، ولی یک دفعه متوجه حضور یک نفر پشت یکی از درختان مقر شدم، رفتم جلو دیدم حجت است و دارد میخندد، من هم خنده ام گرفت و گفتم حجت تو بودی صدا میزدی؟ از خنده هایش فهمیدم که خودش بوده و فقط میخواسته کمی سر به سرم بگذارد. و مرا خوشحال کند که موفق هم شد.
به نقل از http://beeyragh.mihanblog.com/