شهید حجت الله رحیمی

خادم شهید حجت الله رحیمی

شهید تفحص

به حق خون علی اصغر(ع) و آه زینب(س) به خون چشم مهدی(عج) در یوم عاشورا، خدایا هر چه از شهرت فرار کردم، شهرت به سراغم آمد.
آیا کسی که از کاروان شهدا جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد؟ کسی که در دریای معنویت جنگ مردود شده، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و خاطره بگوید؟
ای امام زمان عزیز، تو را قسم به خون دوستان شهید، از ما بگذر که تقصیر کردیم.
ای پدر بزرگ ملت، مرا ببخش که کم‌کاری کردم و شایسته سربازی تو نبودم....

دست نوشته‌اي از شهيد مجيد پازوكي

شهادت: ۱۷ مهر ۱۳۸۰
انفجار در میدان مین(تفحص) - فكه

كليپي زيبا / ۱۶ مگابايت

خواب امام زمان عج

شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان عج رو ببينم؟

 
پیر مغان : شب يک غذاي شور بخور.آب نخور و بخواب.

 
شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت.

 
شاگرد: استاد دائم خواب آب ميديدم!‏ خواب ديدم بر لب چاهي دارم آب مينوشم.کنار لوله آبي در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه اي مشغول...گفت اينا رو خواب ديدم!

پیر مغان فرمود: تشنه آب بودي خواب آب ديدي‏؛‏ تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببيني.

جامانده

حس بدی دارد عقب ماندن از قافله

چه کشیدند....


پی نوشت:

از کربلا جامانده بود

وقتی رسید که دیگر کار از کار گذشته بود

شرمنده شد


نامه ای به ارباب

به :ریاست محترم بخشِ بی قراری های دل ، سایه ی سر ، حضرت عشق (روحی فـداک)

از: کربلای دلم

با سلام و صلوات خاصة و آرزوی سلامتیِ دردانه فرزند ِ موعودتان

احتراماً

پیرو دعوت قبلی تان به آن بهشت ِ بی مثال و آن منزلگاهِ سرگشتی و به جهت جاماندن یک فقره دل روبه روی ایوان طلای حرم تان ، یک جفت چشم در حوالی حریم تان ، یک هوا مستی کنار ِ رقصِ بیرق تان و یک عمر تپش در کنار روضه هایتان ، درخواست آن دارم که دیگر بار با عنایت خداوندم و خواست قلبِ مبارکتان ، منت بر سرم نهاده ، دعوت به آن وادی جنونمان کنید که نزدیک است جان دادنمان از این غم ِ فراقِ شب های زیارتی تان ... باشد که آرام گیرد سرگشتی ها و بی قراری ها و تپش های عاشقانه مان و همچنین جانی دوباره گیرد این دست ها از لمس 6گوشه تان ...

 

و با تقدیم همه ی جان و روح و عشق و هستی ام


آدرس گیرنده :

شهر کربلا - خیابان بین الحرمین - ورودی باب القبله - ضریح شش گوشه - حضرت سیدالشهداء(ع)


پی نوشت :

1. نامه ام را پاراف کن حضرت عشق ؛ آرزوی دیگری نـدارم ...

2. دُل دُل را ... زین کنید ...

3.ایمان آوردم امشب ... ایمان آوردم که به ذکر مصیبت حاجتی نیست ... ما را نسیم ِ نام ِ تو دیوانه می کند ... السلام علیک یا مولانا الغریب ...

هرچند به کربلا رفتن خون میخواهد

............................................

برگرفته از عشق فقط یک کلام

عشق من کجاست؟

خنجرش را بیرون آورد و به سمت میدان قدم برداشت.

اباعبدالله(علیه السلام) مجروح و تشنه روی زمین افتاده بود و تکبیر می‌گفت.

شمر نعره‌ای زد و خنجرش را بالا آورد. دستانش لرزید و چشمانش پر از اشک شد.

دوباره خواست خنجرش را بالا ببرد که چشم‌هایش سیاهی رفت. زانوهایش سست شد و بر زمین افتاد.

پیرمرد، نفس‌های آخرش بود که اباعبدالله(علیه السلام) را بالای سرش دید و غرق نوازش ارباش شد.

تعزیه به هم خورده بود و
مردم بر جنازه شمر فاتحه می‌خواندند!

محیای فاطمیه

 خوب نظاره کن ... همه چیز همین جاست... بر روی زمینی که نگه نداشت حرمت فاطمه س را
ولی باز... باز روز از نو و روزی از عشق...کم کم گلدسته های شهر فاطمیه نمایان میشود
آیا میشود این فاطمیه گل زهرا هم نمایان شود؟؟؟
ایا میشود ما سینه زنان و گریه کنان جد غریبش حسین را هم در خیل سپاهیانش راه دهد؟؟؟
با تمام وجودم میگویم مادرم
 ... لبیک یا زهرا س ...

 .. لبیک یا زهرا س ..
 . لبیک یا زهرا س .
لبیک یا زهرا س

گفتنی نیست که در سینه ام این عشق چه کرد              کاش می شد که برایش جگرم را ببرید...

کلام عشق

وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عج :

إنّا يُحيطُ عِلمُنا بِأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.

بحار الأنوار - ج 53 - ص 175

عادت های بد و خوب

کوچک که بودیم به ما میگفتند که نباید به چیزهای بد عادت کنیم

بدها را کنار گذاشتم از همان طفولیت

در دوران دبستان پای تخته ها خوب ها و بدها را مینوشتم

حال بزرگ شده ام

باید خوب و بد را از هم تشخیص دهم

اما در این زمانه جای خوب و بد عوض شده است


کدام خوب؟؟؟

کدام بد؟؟؟



باز هم جمعه ای دلگیر

مهدی جان صبح بی تو ، رنگ غمناک غروب جمعه دارد / بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

 


پی نوشت :

جمعه ای دلگیر باز هم گذشت.
اقا جان!!
روز انتخابات بود ، خدارا شکر شلوغ شده بود
هر کس به کاندید مورد نظرش رای میداد ، همه جا حرف از سیاست بود و بس
مردم خوشحال بودن ، حتی در غروبی که این همه ورد زبانها افتاده بود کسی پای صندوق ها
به فکر مهدی فاطمهنبود
ایا کسی به تو هم رای داده است؟؟؟
ایا کسی با خود گفته برای امام زمانم کاری کنم در این روز جمعه؟؟؟
آیا کسی خود را شرمنده تو دیده ؟؟؟؟
مهدی فاطمه !!! باید از غم هجران تو بمیرم

 

همراه با شهید صیاد ....طلائیه

باران سختی می بارید

به طلائیه رسیدیم همراه با خیل کثیری از جوانان انقلابی

برات حضور را ندادند

گفتند راهی ندارد

با خودم حرف میزدم که من هیچ

شهید همت این جوانان به عشق دیدن سه راه شهادت امدند

فرجی کنید آی شهدا

ندا امد که مشکل رفع شده فقط از مسیرهای مشخص بروید

ان روز هم کربلایی شده بود طلائیه

به بهانه تفحص حمید

http://biname.ir/wp-content/uploads/2011/03/Hamid-Bakeri-By-Biname.ir_.jpg

طلائیه بودم

خبر رسید که چند کیلومتر انطرف تر پیکرت پیدا شد!!!

تعجب کردم

اول ناراحت شدم بعد خوشهال

ناراحت برای اینکه چرا امده ای!!!

امدی تا چه چیز را ببینی!!!        اوضاع را؟           زیاد جالب نیست حمید جان

خوشهال برای اینکه آسیه دخترت خیلی سالهاست منتظر توست ، پدر و مادرت

مخصوصا همسرت

بر انها مبارک باد حضورت

زمین گیر

http://www.pic.iran-forum.ir/images/sw950ne64xr9o7c5iccg.jpg

زائرانی بودند از شهر و دیاری به نام تهران

از غیر شهدا دم میردند

هنوز به فکه نرسیدند زمین گیر شدند

و این است هنر شهدا

نگاه شهداء

نگاه شهیدان به انتخاب شماست....

 

مواظب باشید.

مواظب ..

مراقب...

 

 

entekhab

فضای مه آلود انتخابات

با خودم گفتم این دیگه خودشه

تصمیم خودم رو گرفتم

تا اینکه اسمش رو تو لیست اصلاح طلبان دیدم

خدایا!!!اینکه اینجور نبود

باور نکردم تا اینکه دیدم مطربان شهر به حمایت از اون مجالس رقص در شهر برپا کردند.

اینجا بود که فهمیدم فضای مه آلود یعنی چه!!!


خدایا عاقبتمان را ختم به خیر کن

وقتی دلت میگیرد

دیگر فکر نمیکنم بلکه به یقین رسیده ام

آسمان وقتی ابری می شود

تو داری یک جایی...غصه ی ما را می خوری!

و خدا را به حق خودت قسم میدهی تا از گناهان ما بگذرد.

شرم باد بر من رو سیاه که دلت را پاره از خون کردم.

مشک و عواقب آن

رساندن اب مشک میخواهد

رساندن مشک  دست

رساندن دست عباس

انتخاب ساده ای بود

یک تیر و سه نشان:

مشک!


پی نوشت من....

مشک را تیرباران کردند.

به این هم اکتفا نکردند...   چشمش مورد اصابت قرار گرفت...باز هم اکتفا نکردند

امد بالای سر عباس ع

گفت تویی قمرالعشیره؟؟

جوابش را داد...عمودی بالا رفت و به فرق حیدری اش کوبیدند

نمیدانستند با این کارشان زینب س محکم تر میگوید

ما رایت الا جمیلا


برای ولی نعمتمان




به شیشه های اتاقم دوباره ها کردم
و از نوشتن اسمت بر آن حیا کردم

به روی شیشه کشیـدم شبیه یک گنبـــد
به پای شیشه نشستم رضـــا رضــــا کردم
و این منم که از ماورای وجودت انس میگیرم