خواب امام زمان عج

شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان عج رو ببينم؟

 
پیر مغان : شب يک غذاي شور بخور.آب نخور و بخواب.

 
شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت.

 
شاگرد: استاد دائم خواب آب ميديدم!‏ خواب ديدم بر لب چاهي دارم آب مينوشم.کنار لوله آبي در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه اي مشغول...گفت اينا رو خواب ديدم!

پیر مغان فرمود: تشنه آب بودي خواب آب ديدي‏؛‏ تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببيني.

نامه ای به ارباب

به :ریاست محترم بخشِ بی قراری های دل ، سایه ی سر ، حضرت عشق (روحی فـداک)

از: کربلای دلم

با سلام و صلوات خاصة و آرزوی سلامتیِ دردانه فرزند ِ موعودتان

احتراماً

پیرو دعوت قبلی تان به آن بهشت ِ بی مثال و آن منزلگاهِ سرگشتی و به جهت جاماندن یک فقره دل روبه روی ایوان طلای حرم تان ، یک جفت چشم در حوالی حریم تان ، یک هوا مستی کنار ِ رقصِ بیرق تان و یک عمر تپش در کنار روضه هایتان ، درخواست آن دارم که دیگر بار با عنایت خداوندم و خواست قلبِ مبارکتان ، منت بر سرم نهاده ، دعوت به آن وادی جنونمان کنید که نزدیک است جان دادنمان از این غم ِ فراقِ شب های زیارتی تان ... باشد که آرام گیرد سرگشتی ها و بی قراری ها و تپش های عاشقانه مان و همچنین جانی دوباره گیرد این دست ها از لمس 6گوشه تان ...

 

و با تقدیم همه ی جان و روح و عشق و هستی ام


آدرس گیرنده :

شهر کربلا - خیابان بین الحرمین - ورودی باب القبله - ضریح شش گوشه - حضرت سیدالشهداء(ع)


پی نوشت :

1. نامه ام را پاراف کن حضرت عشق ؛ آرزوی دیگری نـدارم ...

2. دُل دُل را ... زین کنید ...

3.ایمان آوردم امشب ... ایمان آوردم که به ذکر مصیبت حاجتی نیست ... ما را نسیم ِ نام ِ تو دیوانه می کند ... السلام علیک یا مولانا الغریب ...

هرچند به کربلا رفتن خون میخواهد

............................................

برگرفته از عشق فقط یک کلام

عشق من کجاست؟

خنجرش را بیرون آورد و به سمت میدان قدم برداشت.

اباعبدالله(علیه السلام) مجروح و تشنه روی زمین افتاده بود و تکبیر می‌گفت.

شمر نعره‌ای زد و خنجرش را بالا آورد. دستانش لرزید و چشمانش پر از اشک شد.

دوباره خواست خنجرش را بالا ببرد که چشم‌هایش سیاهی رفت. زانوهایش سست شد و بر زمین افتاد.

پیرمرد، نفس‌های آخرش بود که اباعبدالله(علیه السلام) را بالای سرش دید و غرق نوازش ارباش شد.

تعزیه به هم خورده بود و
مردم بر جنازه شمر فاتحه می‌خواندند!

محیای فاطمیه

 خوب نظاره کن ... همه چیز همین جاست... بر روی زمینی که نگه نداشت حرمت فاطمه س را
ولی باز... باز روز از نو و روزی از عشق...کم کم گلدسته های شهر فاطمیه نمایان میشود
آیا میشود این فاطمیه گل زهرا هم نمایان شود؟؟؟
ایا میشود ما سینه زنان و گریه کنان جد غریبش حسین را هم در خیل سپاهیانش راه دهد؟؟؟
با تمام وجودم میگویم مادرم
 ... لبیک یا زهرا س ...

 .. لبیک یا زهرا س ..
 . لبیک یا زهرا س .
لبیک یا زهرا س

گفتنی نیست که در سینه ام این عشق چه کرد              کاش می شد که برایش جگرم را ببرید...

کلام عشق

وجود مقدس حضرت صاحب الزمان عج :

إنّا يُحيطُ عِلمُنا بِأنبائِكُم و لايعَزُبُ عَنّا شَى‏ءٌ مِن أخبارِكُم.

ما از همه خبرهاى شما آگاهيم و چيزى از خبرهاى شما از ما پنهان نيست.

بحار الأنوار - ج 53 - ص 175