بسم الرب الشهدا ...

حجت شهیدم ....با سرودهای عاشقانه ات دلمان را به وجد آوردی. شهید سرافرازم حجت جان تو خود دلی پر اشک و آه و ماتم داشتی در فراق مولایت . تو خود میدانستی که عاشقانه هایت قلبت آرام می گرفت. میخواندی به انتظار فرج میخواندی برای انتقام از قاتلان فاطمه. تو می خواندی و در درونت هویدا بود، نسیم جانسوز ندبه ات دلهای بیقرار را آرام میکرد.
چه زیبا بود. سحرهای آدینه. چقدر دل انگیز بود صحن و سرای مسجد وقتی با صدایت خلوت میکردیم ناله ی فراق برای مولایمان سر میدادیم...
کبوترهای گلزار شهدای شهرمان از مسجد محله سراغت را میگیرند. آخر عادت به غیبتت ندارد. آنها هم از فراقت دلی پر از خون دارند. خاک ملکوتی شلمچه دلش برای قدمهایت تنگ شده است. هویزه صدایت را می طلبد. سه راهی شهادت طلائیه منتظرت مانده اروند کنار طالب خنده های زیبای تو در آب است نکند وعده ی زیارت به آنها داده ای؟ فکه، دوکوهه، فتح المبین، دهلاویه، کربلا، کربلا، کربلا همه و همه تو را می طلبند.
شهیدم بار دیگر تو را در دکلمه ام به رخ دنیا می کشم و به داشتنت و به سر بلندیت می بالم و افتخار می کنم .... صلوات
شیدا معتمدنیا






فاطمه! سوگند به پاکی تو
