پردگارا!

 تو خود گفتي هر كه عاشق من باشد، عاشقش خواهم بود

 و هر كه را عاشق باشم شهيدش مي‌كنم،

 و خونبهاي شهادتش را نيز خود خواهم پرداخت.


خدايا!

من عاشق توام، پس خونبهايم را كه شهادت است به من پرداخت كن

"شهید حجت الله رحیمی"

 اولین باری که اسمش رو شنیدم همین چند ماه پیش بود.نمایشگاه کتاب دفاع مقدس...

بعد از اینکه این وبلاگ رو برای دردودل هام ساختم،یه روز که داشتم دنبال چندتا وبلاگ درباره ی شهدا میگشتم لینک "بیرق ما چادر خاکی تو" توی یکی از همین وبلاگ ها توجهم رو جلب کرد و با چند تا وبلاگ دیگه بازشون کردم که نوشته هاشون رو بخونم.

وبلاگش رو که باز کردم اسم "شهید حجت الله رحیمی" بالای صفحه بود...

کنجکاو شدم و همه ی مطالب وبلاگ رو خوندم.نوشته های شهید رحیمی رو هم خوندم...

قبلا هم به مادر گفته بودم که احساس میکنم برام خیلی آشناست.تاریخ شهادتش رو که دید فهمیدم این حس آشنا بودن از کجا اومده... "18 اسفند 90"...

27 اسفند همون سال من عازم جنوب بودم...بهشت جنوب...

عطر شهادت او بود که تمام فضای جنوب رو پر کرده بود...گفتم آشناست...

http://boseyetir.blogfa.com/