در پادگان دژ هم شب آخر را نخوابيده بود تا صبح بيدار بود بچه‌ها گفته بودند بخواب فردا كار داريم گفته بود من فردا مي‌روم به كربلا. با شما نيستم و گريه كرده بود.

من در اتوبوس راهيان نور دانشگاه لرستان مسئول بودم. همه ما سوار اتوبوس‌ها آماده شده بوديم تا به سمت اروندكنار حركت كنيم، حجت هنگام هدايت اتوبوس‌ها به سمت يادمان والفجر 8، دچار حادثه شد و به شهادت رسيد.

به محض اينكه بالاي سرش رفتم با ذكر «السلام عليك يا فاطمه الزهرا(س) دعوت حق را لبيك گفت. بعد‌ها فهميدم كه چقدر نسبت به خانم ارادت و علاقه داشته است. من فقط دوسه روزي بود كه او را مي‌شناختم اما همه بچه‌ها مجذوب او شده بودند همراه خودش كوله‌‌ا‌ي داشت كه در يادمان‌ها و مناطق عملياتي همراهش بود كه صحبت‌هاي شهيد مرتضي آويني و نوحه براي بچه‌ها پخش مي‌كرد. توفيق آشنايي با حجت را داشتم و از همه خصلت‌ها يا بيشتر از همه مي‌توانم به ارادت و اخلاص او به اهل بيت(ع) اشاره كنم

                                                           راوی سيدعلي حسيني