خادم الشهدای شهید ...
من فقط میدانم دارم از تو میگویم،نه نه بازهم مطمئن نیستم،چون من از تو چه فهمیدم؟ از اشکهایی که جاری میگشت به محض اینکه نام مادرت زهرا(س) می آمد ،از اینکه بالای وبلاگت چه زیبا نوشتی:بیرق ما چادر خاکی تو،من از اینها چه فهمیدم؟برای اینها دلی آسمانی باید که من حقیر ندارم...
اهل مداحی نیودم، دیدم نوایی مرا با خود تا عرش برد،نوایی که غریبانه مداحی میکرد:بابا تو نبودی وقتی که رو زخم گل یاس تو نمک خورد..بابا نبودی که ببینی چه جوری بچه کتک خورد... به خودم آمدم گفتم والله این نوایی که آسمان دلم را برای عزیز حسین(ع)،رقیه،بارانی کرد مداحی بود؟؟؟اری حجت خدا نوای زیبای تو بود...
به وبلاگت میروم،آنکه از مرداد ۸۹ تا اسفند ۹۰ به عشق مادر عزیزت ،سیده نسا عالم حضرت فاطمه(س) ساخته بودی و شده بود ثبتگاه دلنوشته های عارفانه ات، آنکه روزهایی که بودی کسی برایشان نظر نمیداد چون فهمش سخت بود،فهم اینهمه معرفت و مهربانی که در وبلاگت نگاشته بودی،اما امروز سراسر نظر است از هزار جامانده از قافله که غریبانه با تو نجوا میکنند،چون خوب میدادنند تو حیات جاودانه ات را از ۱۸ اسفند ۹۰ آغاز کردی،میدانند تولد واقعی تو ۷ روز پیش از تولد شناسنامه ای ات بود،میدانند تو زنده ای و خوب حرفهایشان را میخوانی و میفهمی چون خودت هم طعم غریبی را چشیده بود چرا که در یکی از پست هایت نوشته بودی:
ابسمه تعالی
خدایا: واقعأ شرایطم سخت است، مصلحتت بالاتر است هم از لحاظ روحی سخت هست و هم از لحاظ تکلیفیُ، که نمی تونم چیزی بگم؛ وقتی درفشار قرار می گیرم حمایت عمومی خیلی موضوعیت پیدا می کند، میدانی؟ چون فطرتآ هر انسانی نیاز مبرم به حامی دارد. اکثر حمایت ها جنبه کولی دادن داره و خُرد شدن، دوستانم که با آنان گریه ها برای مظلومیت سیّدالشهدا کرده ام به راحتی کنارم گذاشتند . من هستم و کوله باری از حرف و حدیث و افترا و تهمت و مریضی چه بایستی کرد نمی دانم . پناه به تو ....
مات و مبهوت خیره میشوم به چهره نورانیت که فقط خدا میتوانست اینقدر نورانیش کند،فقط اشک برای حسین(ع) می توانست اینقدر آسمانی کند،هم چهره ات را و هم روح بلندت را،روحی که عاشقانه و مشتاقانه مقابل پادگان دژ خرمشهر عروج کرد تا معشوقش خدا ....و چه زیبا بود آخرین لبخندت.....شهید حجت الله رحیمی...ای حجت خدا،شهادتت مبارک....
دلنوشته ای ازشهید حجت الله عزیز قبل از عروج:
بسم الله الرحمن الرحیم
برادران!
شما در حالی به این وضعیت گوش فرا میدهید که این حقیر فقیر دست از دنیا کوتاه دارد و چشم امید به دعای شما عزیزان دوخته است.
میخواهم آنچه در تمام عمر علی الخصوص در این اواخر بیش از هر چیزی مرا بیشتر داغدار میکرد و جگرم را میسوزاند با شما در میان گذارم.
عزیزان!
دوری از امام زمان مرز سالها و قرنها را در نوردیده است.
اکنون بیش از هزار و 300 سال از محرومیت عالم از دیدار با آن حجت خدایی میگذرد.
آنچه تلخ و اسفبار بوده این است که شیعه چه بد با غیبت مولایش خو کرده است.
چه ناجوانمردانه بریدن از مولا برایش عادت شده است، چه بیمعرفتیم ما که اصل کل خیر برایمان فرعی شده است.
پ.ن:این آدرس وبلاگ شهید حجت الله رحیمی است،جاییکه روزی در آن مینوشت از عارفانه هایش...از مرداد ۸۹ تا اسفند ۹۰ نوشته خود شهید است...وقتی همه اش را میخوانیش میفهمی چرا از بین همه حجت الله پرکشید؟؟؟
بعد از پرکشیدنش،در وبلاگش ،خانواده اش برایش مینویسند،برای فرزندی که چقدر برایشان عزیز بود،چقدر هوای همه شان را داشت،چقدر بابت داشتنش خدا را شکر میکردند.اما وقتی پرکشید مادرش بغض آلود میگفت شادم که امانت الهی را به خدا تحویل دادم...او متولد ۶۸ بود...
پ.ن:وصیتت را که می خواندم این پی بردم که چه من کوچک فکر میکردم و تو واقعا که بودی؟هر که بودی تمام نوشته هایم هم نتوانست عظمتت را نشان دهد،حتی ذره ای...
وصیت نامه شهید حجت الله رحیمی........